کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

هربار یک مصیبت تازه

چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۰۶ ق.ظ

 

هربار یک مصیبت تازه

این غم که رفت، یک غم دیگر

در سینه ات عزای عمومی ست

هربار یک مُحرّم دیگر!

 

اندوه کودکی، غم پیری ست

افسوس روزهای جوانی ست

شاعر بمان که اشک بریزی

در سینه ی تو تعزیه خوانی ست!

 

پشت سرت گذشته ی تاریک

آینده امتداد سیاهی

راهت نداده اند به بازی

مانند کودکی سرِ راهی

 

از دانه های کوچک تسبیح

بیهوده راه چاره گرفتی

چرخاندی و دوباره بد آمد

صد بار استخاره گرفتی

 

بگذار تا موذّنِ بی خواب

با چهره ای عبوس بخواند

چیزی به آفتاب نمانده

فرصت بده خروس بخواند

 

یاغی شدی و ایل و تبارت

به خونت اعتماد ندارند

مُردی و دختران قبیله

نام تو را به یاد ندارند

 

ای کور خواب دیده، چه سخت است

کابوس های گُنگ ببینی

این که نهنگ باشی و خود را

یک دفعه توی تُنگ ببینی

 

فصل سپید و سرخ شدن نیست

باید که سبز و کال بیفتی

یک صفحه شعر باشی و هربار

در سطل آشغال بیفتی

 

در بشکه های نفت فرو کن

خط های شعر تازه ی خود را

راهی به جز فرار نمانده

آتش بزن جنازه ی خود را

 

از میله های یخ زده رد شو

وقتی برای خواب نمانده

پرواز کن پرنده ی بیمار

چیزی به آفتاب نمانده...

 

| حامد ابراهیم پور |

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۹۸/۰۵/۲۳
  • ۱۱۴۴ نمایش
  • پروازِ خیال ...

حامد ابراهیم پور

نظرات (۳)

عاشق این قسمتش شدم:

فصل سپید و سرخ شدن نیست

باید که سبز و کال بیفتی

یک صفحه شعر باشی و هربار

در سطل آشغال بیفتی


 

پاسخ:
:))
  • حـ . آرمان (استاد بزرگ)
  • عالی بود

    پاسخ:
    ممنون :)
  • مهیار حریری
  • حظ بسیار بردم :)

    پاسخ:
    خیلی هم عالی :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی