به کجا برم شکایت، به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
| حافظ |
ناگزیر به پیشگاه خود...
همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی، بی ما رفتی
چو بوی گل به کجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی
رهی معیری
و باز هم "ای بابا..."
ناگزیر به پیشگاه خود...
همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی، بی ما رفتی
چو بوی گل به کجا رفتی؟
تنها ماندم، تنها رفتی
رهی معیری