وقتی نسیم نیمهشب
از باغ سیب برمیگردد
راز از کنار زلف تو آغاز میشود...
| منوچهر آتشی |
رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبرده
میرفت و گرد راهش از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد داده
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده
رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبرده
میرفت و گرد راهش از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد داده
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده