کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افشین صالحی» ثبت شده است


تو برمی‌گردی

تو حتمن برمی‌گردی!

حتا اگر تمامِ دروازه‌هایِ جهان بسته شوند وُ

تمامِ پنجره‌ها هم کور

حتا اگر تمامِ ریل‌ها خارج شوند وُ

تمامِ کشتی‌ها گرفتارِ دریایِ شور

حتا اگر تمامِ آسمان را کنده باشند وُ تمامِ پرواز‌ها را هم

کشته، تو می‌آیی

که می‌دانی حتمن،

راهی هست که خیالِ تو هر شب خانه است!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


شنیدن چیزِ خوبی است علاقه!

شنیدنِ صداِ ریل‌ها، قطارها

شنیدنِ صدایِ مسافرها، زخم‌ها

شنیدن صدایِ دلِ مسافری که در قطار مسافر وُ

در راه منتظر است


شنیدنِ صدا چیز خوبی است علاقه!

شنیدنِ صدای قلب‌ها، آدم‌ها

شنیدن صدایِ ریختن چای برایِ مهمان‌ها

شنیدنِ صداِیِ هم،

صدایِ رد شدنِ کنارِ هم

شنیدنِ سلام! حالَ‌ت چگونه است؟ خیلی خوب است


شنیدنِ صدای برگ

صدایِ ورق خوردنِ برگ

خواندنِ کتاب وُ

شنیدنِ قصه‌ای در گوش کودکی


شنیدن چیزِ خوبی است علاقه

شنیدنِ صدایِ تو،

خیلی خوب است

شنیدنِ صدایَت که می‌گویی سلام.

صبح بخیر

می‌آیی قدم بزنیم


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


سال‌هاست به فکر سفرم وُ

هنوز،

تا سر کوچه نرفته‌ام

به فکر تو ام و هنوز

از خواب،

از خیال

از کِی چگونه ببینمت

بیرون نرفته‌ام

سال‌هاست به خواب ِترانه‌ام و هنوز یک سطر نخوانده‌ام

دیشب به مرگ فکر کردم

امروز طناب خریدم وُ

حالا،

تا پیشِ پنجره رفته‌ام!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...

از سر عادت

۲۹
آذر


از سر عادت است صبح‌ها نامَ‌ت را صدا می‌کنم

می‌گویم چای ریخته‌ام،

صبحانه حاضر است

از سر عادت است که جوابت را نمی‌شنوم

وَ از سر عادت می‌فهمم

تو نیستی!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


من پنجره را دوست دارم

که تو را به من نشان داد

باد را

که عطرِ تو را برایم آورد

خواب را دوست دارم که تو را در آن دیدم

من نهر را دوست دارم

که دست‌هایِ تو را می‌شست

دریا را

که تنت را شنا کرده بود

وَ جاده را

که گام‌هایِ تو بر آن خورده بود 

من عشق را دوست دارم

که عاشقِ تو شُدم!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


می‌خواستم نجار باشم

تو

درخت را

دوست داشتی!


می‌خواستم

نقاش باشم

تو برگ را

دوست داشتی


می‌خواستم جنگنده باشم

برایِ درخت و برگ و جنگل

بمیرم

تو جنگ را دوست نداشتی


می‌خواستم عاشق باشم

تو آمدی وُ

مرا دوست نداشتی!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


تو را ببینم؛

می‌بوسم

نوازشت می‌کنم

برایِ تو خواب تعریف می‌کنم

تو را ببینم،

بغل می‌کنم

تمامِ رؤیاهایم را می‌بینم

وَ به تمامِ آرزوهایم

می‌رسم

تو را ببینم

خوب می‌شوم، آقا می‌شوم

به تو سلام می‌دهم

نماز می‌خوانم

وَ تو را شکر می‌کنم

تو را ببینم خیلی دوستت دارم

آخ تو را ببینم،

چه قدر کاردارم!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


بعضی روزها هرگز فراموش نمی‌شوند!

مثلِ روزی‌که دوستت داشتم.


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


چه‌قدر من دیدنَ‌ت را دوست دارم ؛

در خواب

در غروب

در همیشه‌یِ هر جا 

هرجایی که بِتوانْ تو را دید

صدا کرد

وَاز انعکاسِ نامَ‌ت 

کیف کرد!

چه‌قدر من

دیدنِ تو را دوست دارم.


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


سلام علاقه‌ی ِ خوبم

علاقه‌جان من

خوبی؟

می‌گویم،

به حرمتِ آن‌چه که از ما رفته و عمرش می‌نامیم،

بیا سالِ تازه را جوری دیگر شروع کنیم

هرروز را روزِ آخر وُ

هر هفته را هفته‌یِ آخر وُ

هرماه را

آخرین ماه،

برایِ دوباره شروع شدن بدانیم!

هی هرروز را به هم تبریک بگوییم وُ

هی هرماه را

به هم سلام

وَ هرسال بیشتر عاشق هم باشیم وهم‌دیگر را

بیشتر دوست داشته باشیم

وَ هی به هم بگوییم:

سلام.

حالِ تازه مبارک

سالِ تازه قشنگ باشه!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...

انتظار

۲۹
دی


تو تابه‌حال دنبالِ کسی بوده‌ای ؟

نه!

دل خور نشو، 

گلِ نازم

بگو، گَشته‌ای ؟

هرگز به یک خواب،

وَ فقط یک خواب

فکر کرده‌ای ؟

عزیزِ دل

تو تابه‌حال به فکرِ خیابان‌ها بوده‌ای ؟

به فکرِ جاده‌هایی که در جستجویَ‌ت

لگد می‌شوند؟

به فکرِ منی که تو را منتظرم؟

نه!

نبوده‌ای

هرگز نبوده‌ای


دیشب برای‌ تو آرزویی تازه کردم

دعایی نو!

خواستم یک‌بار هم شده

به انتظار کسی باشی

نه این‌که نیاید 

یا حتا دیر کند وُ تو خیلی باشی، نه!

خواستم کمی هم شده

چشمی به جاده بداری وُ چشمی به ساعتِ دست

دستی به آسمانِ دعا دهی

دستی به بازیِ سنگ‌ریزه

سنگی به چاله بیندازی

سنگی به سَر

به نوشت، سَرنوشت

خواستم کمی دلَت شور بزند!

با خودت راه بروی، حرف بزنی

مثلن بگویی اگر نیاید هیچ‌وقت مرا نمی‌بیند

بگویی اگر نیاید، به جهنم

به درک!

بگویی لیاقت نداشت،احمق بود

بگویی...


بعد میانِ آن‌همه به جهنم، به درک‌ها

میانِ آن‌همه برود بمیردها

میانِ...

دلَ‌ت هوُری بریزد

نکنَد نیاید!!!

نشوَد که انتظارم به او نرسد وُ

نبینمش!

کاش یک آن بیایَد

یک‌ دم هم که شده’


خواستم یک آنِ کم هم شده

بمانی

ببینی

که شاید بدانی،

چه قدر سال‌ نیامده ای وُ

چه‌قدر من

منتظرم!

چشمی به آسمانِ دعا

چشمی به راه... 

پس کِی می‌آیی

قشنگ!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


نمی خواستم ناراحتت کنم ، اما

انگار کردم !

با دوست داشتن ِ زیادم

با هِی ببینمت هایم

با همیشه ببخش‌ها و

همیشه ، دلَم برایِ تو تنگ شُده‌ هایم ..


نمی خواستم ناراحتت کنم ، اما

انگار کردم !

وقتی که با شانه‌هایِ بالا گرفته از تو می‌گفتم

وقتی که نام تو را بلند می‌خواندم

وقتی که در همیشه ، هر جا

تو را به نام کوچَکت صدا می‌کردم


نمی خواستم ناراحتت کنم

اما انگار کردم !

وقتی که آن همه تو را

خواب دیدم ...

نمی‌خواستم

اما ...


 | افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...