کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید تقی سیدی» ثبت شده است

 

اگر از عشق می‌پرسی بگویم عشق غمگین است

ولی در خود غمی دارد که آن غمواره شیرین است

 

من از علامه‌های عشق خط دارم که مجنونم

برای عاشقان دارالفنون دارالمجانین است

 

سفر کردم از مغرب به مشرق تازه فهمیدم

که چین دامنش بسیار پهناورتر از چین است

 

وصال و ترس دل کندن، فراغ و داغ و جان‌کندن

نمیدانم که تقدیر دلم آن است یا این است

 

چه ساده مادرم عمری خدا عمرت دهد می‌گفت

دعا می‌کرد در ظاهر، نمی‌دانست نفرین است

 

| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

خداقوت

۱۰
تیر

 

چه باید کرد با چشمت که در تکرار این لذت

جدایى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت

 

بیا عهدی کنیم امروز، روز اول دیدار

اگر رفتیم بی برگشت، اگر ماندیم بی منت

 

تو باید سهم من باشی اگر معیار دل باشد

ولی دق داد تا دادت به من تقدیر بی دقّت

 

جوانی رفت و در آغوش تو من تازه فهمیدم

چه می گویند وقتی می کنند از زندگی صحبت

 

خودت شاید نمی دانی چه کردی با دلم امّا

دل یک آدم سرسخت را بردی، خداقوّت!

 

| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

 

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

 

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن

من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

 

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم

تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

 

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى

مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

 

شناخته اند مردمان من و تو را به این نشان

تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

 

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

مدام طعنه می زند به بودنم ، ندارى ام

 

| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

گریه کردم

۱۲
آذر

 

هر جا که حرفت شد همان دَم گریه کردم

خود را به یک گوشه کشاندم گریه کردم

 

جاى تو غم را بو کشیدم با نوازش

بر روى زانویم نشاندم گریه کردم

 

هر روز خوابیدم که شب بیدار باشم

هر شب نشستم شعر خواندم گریه کردم

 

باران که زد با بغض پشت رُل نشتم 

در التهاب شهر راندم، گریه کردم

 

تا آشنایى دیدم از حال تو پرسید   

جایت سلامت را رساندم، گریه کردم

 

تار سفیدى بین موها دیدم امروز

آنقدر بر خود خیره ماندم، گریه کردم...!

 

| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...


یک نفر گفت خدا کاش که عاشق بشوم

شد و در پیچ و خم عشق خدا را گم کرد


| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

عاشق "او" بود

۰۳
اسفند


این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود...

من عاشق او بودم و او عاشق "او" بود...!


| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...


دل تنگم و دلتنگ نبودی که بدانی چه کشیدم

عاشق نشدی لنگ نبودی که بدانی چه کشیدم


کو قطره اشکی که به پای تو بریزم که بمانی؟

بی اسحله در جنگ نبودی که بدانی چه کشیدم


تو آن بت مغرور پیمبر شکنی داغ ندیدی

دل بسته به یک سنگ نبودی که بدانی چه کشیدم


| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...


شکست خورده ترین قبر بى نشانه منم

جدا و دل زده و خسته از زمانه منم


اگر تو یار ندارى به یادها هستى

اگر تو شعله ور از غم شدى زبانه منم


رهایى تو کجا و غم رهایى من

تو گیر یک گرهى و هزار شانه منم


براى آنکه جدا مانده عاشقانه نخوان

تکان دهنده ترین شعر عاشقانه منم


اگر تو گاه به گاهى حماقتى کردى

رئیس مکتب افکار احمقانه منم


براى من که پرم از فراق قصه نگو

اگر کتاب تو باشى کتابخانه منم


دواى درد تو اغوش گرم همدردیست

آهاى موى پریشان بیا که شانه منم


| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...


من روزگار غربتم را دوست دارم

این حس و حال و حالتم را دوست دارم


یک عکس کوچک توى جیبِ کیفِ پولم

تنها ترین هم صحبتم را دوست دارم


بر عکس آدم هاى دل بسته به دنیا

هر تیک و تاکِ ساعتم را دوست دارم


امشب دوباره خاطرت مهمان من بود

مهمانى بى دعوتم را دوست دارم


هر چند باعث مى شود هر شب ببارم

اما دل کم طاقتم را دوست دارم


عادت شده این گریه هاى بى تو ، هرچند

مى خندى امّا عادتم را دوست دارم


| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...


خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود 

سر تمام عزیزانتان جدا نشود


برادران شما را یکی یکی نکُشند

میان حرمله ها عمه ای رها نشود


کسی به چشم ترحم نگاهتان نکند

خطاب دختر ساداتتان "گدا" نشود


مباد قسمت طفلانتان شود سیلی

ح س ی ن گفتن طفلی هجا هجا نشود


هوای دست حرامی به مَعجَری نرسد

لگد جواب سوال "مرا کجا..." نشود

 

جوان روانه به میدانِ بی کسی نکنید

شب عروسی دامادتان عزا نشود


در آن میانه شنیدم که کودکی میگفت

عمو اگر که بیفتد، دوباره پا نشود ؟


خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود

سر تمام عزیزانتان جدا نشود


| سیدتقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

هستى و ندارمت

۱۹
مرداد


نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام 

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام 

 

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن 

من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام 

 

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم 

تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام 

 

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى 

مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام 

 

شناختند عامیان من و تو را به این نشان 

تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام 

 

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت 

مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام 

 

| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...