نیست از این دکمه ها
يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ
کاش یک دکمه بود من اینجا می زدم اش
بعد همه ی غصه هایت از دلت می ریخت توی دل من
و بعد تو می رفتی توی حیاط خیس از بارون دم غروب لی لی بازی می کردی
و غش غش می خندیدی و من را صدا می زدی بیایم ازت فیلم بگیرم؛
من هم که غصه دار، دو تا سیگار می کشیدم
بعد غصه هایت پووف می شد توی هوای تهران و می آمدم خودم هم لی لی بازی می کردم
و جر می زدم و جیغ می زدی و می زدمت زیر بغلم و با خودم می بردمت داخل...
نیست از این دکمه ها. سرچ کرده ام یک بار.
| مهدی افروغ |