کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

پستچی

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ق.ظ


وقتی که خیلی بچه بودم پدرم رو از دست دادم.

مادرم بهم گفته بود که پدرم پزشکی بوده که توی جنگ کشته شده. واسه همین من همیشه به پدرم افتخار می کردم چون اون می تونسته جون آدم ها رو نجات بده و لبخند رو لبهاشون بیاره.

اما بزرگتر که شدم فهمیدم پدرم پزشک نبوده، اون پستچی بوده و توی بمباران کشته شده، از اون به بعد بیشتر به پدرم افتخار می کردم.

یه پستچی می تونه کارهای بزرگی بکنه، می تونه نامه های مهمی رو برسونه؛ درد و دل عاشق ها، خبر سلامتی سرباز ها و از همه مهمتر اینکه می تونه به یه انتظار بی مورد پایان بده، حتی با یه خبر ناگوار.

انتظار آدم رو خیلی خسته می کنه، انتظار آدم رو خیلی پیر می کنه. انتظار کشیدن همیشه باید یه پایانی داشته باشه.

می گفتن اون بمب لعنتی مستقیم به پدرم برخورد کرده، اما من بیشتر از اینکه نگران جسم نابود شده پدرم باشم، نگران نامه هایی هستم که همراهش بوده، نامه هایی که به دست کسی نرسیدن، نامه هایی که جوابی نگرفتن.

خدا می دونه، شاید یکی هنوز هم منتظر باشه!


| آنتارکتیکا،هشتاد و نه درجه جنوبی / روزبه معین |

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۹۵/۱۱/۱۲
  • ۶۹۲ نمایش
  • پروازِ خیال ...

آنتارکتیکا هشتاد و نه درجه جنوبی

روزبه معین

نظرات (۱)

خدای من...
پاسخ:
:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی