کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احسان رعیت» ثبت شده است


من هنوزم دچار چشماتم

چیزی جز تو توو مغزِ پوکم نیست 

گرچه اسمت دیگه توو گوشیم و 

توو « فـِـرندای فیس بوکم» نیست


عکست ُ احمقانه می بوسم

تو که احساسم ُ نمی فهمی 

حسم ُ وقت ِ دیدن ِ پسری 

که نمیشناسم ُ نمی فهمی


وقتی « لایکش » میوفته رو عکست

بی هوا پشت ِ میــز می لرزم 

وقتی لحنش صمیمی و گرمه

وقتی میگه عزیــــز .. می لرزم


تک تک ِ دوستات مشکوکن

پسرای ِ مجرد ِ خوشتیپ 

حتی اون آدمایی که رفتن

با یه دختر توی « ریلیشن شیپ »


گاهی دستم میره رو « دیوارت »

بنــِـویسم که دوستت دارم 

بنــِـویسم چقــــــــــــــــدر بدبختم

اما دستم میره به سیگارم


از سر ِ حوصله م که سُر خوردم

از هوای ِ ترانه افتادم

‌« پروفایلت » تموم ِ دنیامه

من به چک کردن تو معتادم


گیر کردم میون ِ دنیا و

زندگی ِ مجازی ِ مطلق 

من هنوزم دچار چشماتم

من بی کله ی خر ِ احمق


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

برو!

۰۲
مهر


باید از کدوم طرف می‌رفتم

تا به خاطرات تو بر نخورم؟

به کدوم رابطه تن می‌دادم

تا ته‌ش دوباره خنجر نخورم!


کاش خودخواه‌تر از این بودم

به خودم جای تو فک می‌کردم

هردفعه وسوسه می‌شدم به عشق

به بدی‌های تو فک می‌کردم


جایی غیر گوشه‌ی تنهایی

بعد رفتنت پناه من نبود

عشق ِ تو نقشه‌ی قتل ِ من‌و داشت

چیزی جز گریه سلاح من نبود...


به کسی تکیه نکردم تا عشق

رو سرم دوباره آوار نشه

زخم‌مو تازه نگه داشتم تا

اشتباه کهنه تکرار نشه


به غمی که دادی عادت کردم

روی زخمای تنم دست نکش

مث آتیش ِ پس خاکستر

ساکتم! رو دهنم دست نکش


تو از اون همه غم و تنهایی

هیچی توی خاطرت نیست...برو

عشق من! دیگه توی این خونه

هیچ کسی منتظرت نیست،برو...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


تو شبیه نسیمی تو موهام

مث یه اتفاق ِ ممنوعه

هیجان ِ شنیدن ِ آژیر

رد شدن از چراغ ِ ممنوعه


تو مث طعم ِ اولین رژ ِ لب

توی دلشوره‌ی بلوغ ِ منی

مث شعرای یه زن ِ عاصی

مردی اما مث فروغ ِ منی


عشق ممنوعه‌تُ نمی‌شه نخواس

مث سیگاری واسه زندانی

بکر ِ بکری مث لباس ِ عروس

تن ِ یه دختر ِ دبستانی...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


اگه وقتایی که لبخند می‌زنی

دیدی کم‌توجهم یا بی‌حواس

نگو پس دلت کجاس

« دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور  ِ منی »

می‌شه لبخند بزنی؟!


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

سالی که نکوست

۰۵
فروردين


معشوقه‌ی ما حلال ِ ما نیست رفیق

خانوم ِ بهار مال ِ ما نیست رفیق

«سالی که نکوست از بهارش پیداست»

سالی که نکوست... سال ِ ما نیست رفیق


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

کمکم کن

۲۱
دی


من درای اتاق ُ می‌بندم

تو با لبخند وا کن اخمات ُ

گره روسریت به عهده‌ی من

دکمه‌های لباس من با تو...


وقتی سُر می‌خورم رو گردنه‌هات

عینهو بچه‌های شیطونم

کمکم کن! که من هنوز فرق ِ

قله و دره‌رُ نمی‌دونم!


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


یه بارم شده حرفم ُ گوش کن

من ِ لعنتی‌ُ فراموش کن!


کنارم کسی خوب و خوشبخت نیست

برو! رفتن انقدرائم سخت نیست


باید هرچی جا مونده از من؛ یه بار-

برای همیشه بذاری کنار


خرابم... شکسته‌م... مریضم... بدم

تا این‌جای راهم به زور اومدم


مث مرده‌هام پشت میدون ِ مین

من ُ از رو دوشت بذارم زمین


به فکر خودت باش از این‌جا برو

برام سخته تنهایی اما... برو


کسی نیس بپرسه: چرا زود رفت؟!

که قبل از توام هــرکسی بود،

رفت...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


حس می‌کنم عمرم به دنیا نیست

اون رفته و روح ِ من این‌جا نیست

گفته بهم تنهاست اما... نیست


هرکی یه سایه با خودش داره


من شک ندارم با یکی دیگه...

از من گذشته تا یکی دیگه...

عشق ِ منه اما یکی دیگه...


بغضم نمی‌ذاره بگم چی شد...


عطر ِ غریب ِ تو شب ِ موهاش...

چلچله‌های طاق ِ ابروهاش...

چشماش... اون دو تا پرستوهاش...


کوچیدن از من... بر نمی‌گردن...


عین ِ خوره افتاده به جونم

این‌که من عشق چندم اونم؟

با این‌که می‌دونم... نمی‌دونم


این گله‌رُ تا چند بشمارم؟


موهاش انگشتام ُ دزدیده

سایه‌ش دو تا پاهام ُ دزدیده

با بوسه‌هاش، صدام ُ دزدیده


بغضم بذاره حرف‌ها دارم


لعنت به من! فکر ِ خیانت باش

من دوستت دارم... تو راحت باش!

اما فقط با دوستام ای کاش...


هر آرزو یه حسرت ِ تازه‌ست...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


من ُ جا گذاشتی و می‌خوای بری 

من ُ ! که یه عمره کنار توام 

شبیه یه ساک پر از خاطره 

که جامونده رو نیمکت متروام


من ُ جا گذاشتی و می‌خوای بری

صدا کردنت دیگه بی‌فایده ست

شنیدم یکی توی ایستگاه بعد 

به فکر گرفتاریای تو هست


شنیدم یکی بعد من با توئه 

که هر کاری واسه‌ت بگی می‌کنه 

چشای سیاهت من ُ کشتن و 

یکی با چشات زندگی می‌کنه


من ُ جا گذاشتی که تنها بری 

سراغ کسی که تو تقدیرته 

یه لحظه‌م نمی‌خوای معطل کنی 

زمان داره میره... دیگه دیرته


یکی توی ایستگاه بعدی داره 

با یه گل تو دستش قدم می‌زنه 

داره آخرین نقشه‌های من ُ

واسه موندن تو به هم می‌زنه


تو بی‌طاقتی هامُ می‌بینی و 

برای یکی دیگه بی‌طاقتی 

نمی‌تونم اینجا نگه دارمت

من ِ خنگ ِ بی‌عرضه‌ی لعنتی ...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

اولین بوسه

۰۱
مرداد


بهم گفت اولین بوسه‌ست

بهم گفت اولین باره

ولی فهمیده بودم از

گذشته‌ش خاطره داره


مث شعله که می‌افته،

به جون چوب می‌بوسید

برای اولین بوسه

زیادی خوب می‌بوسید


بهم گفت تکیه‌گاهم باش

خودش ویرونه بود اما

بهم گفت بکره آغوشم

مسافرخونه بود اما ...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


مردی که با لباس جنگی رفت ؛ 

با یه ترکش تو استخون برگشت 

با یه تخت و یه ماسک ِ اکسیژن 

با یه مُشـ[ت] یادگاری از "سردشت"


با غم و درد های "اردوگاه"

با یه دست بریده با ساطور 

پدری که خلاصه شد توی ِ ؛ 

بیست درصد قبولی ِ کنکور


مردی که دیدنش رو سفره‌ی عید ؛ 

حسرت ِ مادر مریضش بود

هــــــشــــت سال ُ واسه کسی جنگید ؛ 

که حواسش فـــــقـــــط به میزش بود


مردی که تیکه‌های خمپاره 

هنوزم توی کاسه‌ی سرشه 

موج خمپاره‌ای که اون ُ گرفت ؛

بیشتر از موج ِ موی دخترشه


به سرش میزنه یه وقتا و ُ 

خودش ُ تو نبرد می‌بینه 

تخت چوبی‌شُ مثل یه سنگر

 پنکه‌رُ بالگرد می‌بینه


ویلچرش مثل تانک شخصی‌شه 

خودنویسش شبیه ِ آر.پی.جی

اگه معنای زندگی اینه ؛ 

پس بگو دیگه مــــــرگ یعنی چی...؟


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


سرخی گونه هام ارادی نیست

من ُ با بوسه ارغوانی کن

هرچقدر التماستم کردم

تو بگو نه ! منُ روانی کن


لب ِ تو رنگ ِ خون ِ آهوهاست

من یه گرگ ِ گرسنه ی پیرم

به لبات که نمی رسم هرگز

رد ِ پاهات ُ گاز می گیرم


خنده هات انعکاس ِ خورشیده

تو زمستون ِ این زمونه ی زشت

پیرهنت یه میون بُره بانو

از جهنم به باغ ِ سیب ِ بهشت 


بی تو سهمم جهنمه هرچند

قلبم آلوده ی گناهی نیست

دکمه هات ُ ببند و ثابت کن

واسه من به بهشت راهی نیست 


شیشه ی عطرتم برام بسه ...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


چرا دائم به ساعت خیره می‌شی؟

کنارم بودن انقدرا که بد نیست

باید اشکِ تو چشمامُ ببخشی

چشای من دروغ گفتن بلد نیست


تو دنیای منی و داری می‌ری

می‌خوای ترکم کنی واسه همیشه

فقط می‌خوام ببینم که چه‌جوری

آخه دنیا تو تاکسی ... جا نمیشه


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

زخم عمیق

۲۲
ارديبهشت


انقد ِ زخم خوردم از همه که

دیگه جای شکایت و گله نیست

من یه عمره که قبرم آماده‌ست

زندگی ول کن ِ معامله نیست


هرجا دنبال مرهمی گشتم

چندتا زخم ِ عمیق‌تر دیدم

بین زخمای دوست تا دشمن

دشمنام ُ رفیق‌تر دیدم!


عشق ِ تو زخمی روی قلبم بود

زخمی که عاقبت عفونی شد

روزگارم سیاه بود اما

از شب ِ رفتن ِ تو خونی شد


رفتنت قلبم ُ درید اما

رفتنت ضربه‌ی خلاص نبود

لبه‌ی تیغی که تو قلبم رفت

با ته‌ش قابل قیاس نبود


شونه‌هات که یه روز پناهم بود

حالا زیر  ِ سر  ِ رفیقامه

این‌که از کتف ِ من زده بیرون

بال نه...خنجر  ِ رفیقامه


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


بشینی و به صدای صداش فکر کنی

«به فکرتم ولی فکرم نباش» فکر کنی

به هق‌هق‌ش دم ِرفتن، به گریه‌های خودت

به اون‌که کشتی و مردی براش فکر کنی


فرو بری تو خودت یاد ِخاطرات کنی

با بغض و گریه تموم ِشبُ ُبساط کنی

صدای مادرت از پشت ِدر بیاد و یهو

مچاله شی تو پتو باز احتیاط کنی


ستاره‌ی شبت از شب سیاه‌تر باشه

و عشق ِماه تو از ماه، ماه‌تر باشه

کسی نبینه، ندونه، نفهمه، آخه چرا؟

[گذاشتی بره تا روبراه‌تر باشه]


گذاشتی بره تا زندگیش خراب نشه

نخواد بفهمه حقیقت چیه، مجاب نشه

دعا کنی واسه روزای شاد ِخوشبختیش

ولی دعات برای تو مستجاب نشه


بشینی و به صدای صداش فکر کنی

«به فکرتم ولی فکرم نباش» فکر کنی

به اون‌که کشتی و مردی براش فکر کنی


به این‌که عشق ِ تو از ماه ماه‌تر بوده

جدا شدن واسه اون به صلاح‌تر بوده

با یکّی دیگه دیدیش، روبراه‌تر بوده ...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

میز کناری

۱۵
فروردين


ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻧﺸﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﺎﻓﻪ ﻭ

ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩﻩ ﮔﻮﻧﻪ ﺕ ﺍﻧﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ

ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻭ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ

ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺰﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ


ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻬﺖ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ

ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻨﻪ

ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻩ

ﺣﺴﺎﺏ ﺩﻭ ﺗﺎﺗﻮﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﻪ


ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺟﻔﺘﺘﻮﻥ ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ؛

ﻗﺮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﮐﻨﻢ

ﺍﮔﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺳﺨﺘﺘﻪ؛

ﺑﮕﻮ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻨﻢ


ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﺍﻭﻥ

ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ

ﺗﺎ ﺷﺎﻟﺖ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻧﺶ

ﯾﻪ ﺩﺭﺩﯼ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻪ ﺗﻮﯼ ﮔﺮﺩﻧﻢ


ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﻬﺖ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﮐﺎﻓﯿﻪ

ﺩﯾﮕﻪ ﺭﻭﺳﺮﯾﺖ ﻭ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﻧﮑﺶ

ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻻ ﺍﻗﻞ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ

ﺗﻮ ﺗﻪ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺷﻮ ﺳﺮ ﻧﮑﺶ


ﺩﯾﮕﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﺎﯾﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺸﻢ ﺳﻤﺖ ﺩﺭ

ﺑﻪ ﮔﺎﺭﺳﻮﻥ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﺸﻪ

ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﻓﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ ...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...