کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یاسر قنبرلو» ثبت شده است

مصیبت

۱۶
دی


‌منم آن مُصیبتی که به دل تو وارد آمد

که فقط امیدوارم غمِ آخرِ تو باشم...


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


داد و بیداد نکردم که در اندیشه ی من

مرد آن است که غم را به گلو می ریزد

آخرین مرحله ی اوج فرو ریختن است

مثل فواره که در اوج فرو می ریزد 


من بنایم همه درس است نه تحسین دو شیخ

دل نبستم به بنایی که فرو ریختنی ست

دل نبستم به خودِ مدرسه حتی! چه رسد

به عبایی که پس از مدرسه آویختنی ست


گوسفندان ِ فراوان هوس ِ چوپان است

آنچه دل بسته به آن است فقط تعداد است

شاعر امّا غم تعداد ندارد وقتی 

پرچمش کوفته بر قله ی استعداد است 


شاعر این مسئله را خوب به خاطر دارد

که نفس می کشد این قشر به جو سازی ها 

هر کسی انجمنش کنج اتاقش باشد 

بی نیاز است از این خاله زنک بازی ها !


می روم پشتِ همه بلکه از این پس دیگر

پشت من حرف نباشد که چه شد یا چه نشد

می روم تا نفسی تازه کنم برگردم 

کاش روزی برسد هر که رَوَد خانه ی خود... 


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...

شعر

۱۷
تیر


شعر، پیر جوانی‌ام شده است 

گریه‌ی ناگهانی‌ام شده است 

گونه‌ی استخوانی‌ام شده است 

آنکه من عاشق خودش هستم 

عاشق شعرخوانی‌ام شده است!


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...

دل من!

۱۲
خرداد


دوستت دارد و از دور کنارش هستی

روی دیوارِ اتاق و سرِ کارش هستی

آخرین شاعرِ دیوانه‌تبارش هستی

دل من! ساده کنم، دار و ندارش هستی


دوستش داری و از عاقبتش با خبری

دوستش داری و باید که دل از او نبری

دوستش داری و از خیر و شرش میگُذری

دل من! از تو چه پنهان که تو بسیار خری


دوستت دارد و یک بند تو را می‌خواهد

دوستت دارد و در بند تو را می‌خواهد

همه‌ی زندگی ات چند؟ تو را می‌خواهد

دل من! گند زدی... گند! تو را می‌خواهد


شعر را صرف همین عشقِ پریشان کردی

همه‌ی زندگی‌ات را سپرِ آن کردی

دوستش داری و پیداست که پنهان کردی

دل من! هر چه غلط بود فراوان کردی


دوستت دارد و از این همه دوری غمگین

دوستت دارد و توجیه ندارد در دین

دوستت دارد و دیوانگیِ محض است این

دل من! لطف بفرما سر جایت بنشین


مست از رایحه‌ی کوچه‌ی نارنجستان 

دوستش داری و مبهوت شدی در باران 

دوستش داری و سرگیجه‌ای و سرگردان 

دل من! آن دلِ آرامِ مرا برگردان


لب تو از لب او شهد و عسل می‌خواهد

لب او از تو فقط شعر و غزل می‌خواهد

دوستت دارد و از دور بغل می‌خواهد

دل من! این همه خوان، رستمِ یل می‌خواهد


دوستش داری و رؤیای تو جان خواهد داد 

همه ی زندگی‌ات را به فلان خواهد داد 

فکر کردی به تو یک لحظه امان خواهد داد؟ 

دل من! عشق به تو شست نشان خواهد داد!


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...

خوشبختم

۰۴
مرداد


« الحمدالله الّذی ... » وقتی تو را دارم !

یک وصله ی بی رنگ بر مویم نمی چسبد 

آنقدر خوشبختم که در این روزها دیگر 

هرچه خدا را شکر می گویم نمی چسبد !


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


دوری و زنده به گوری به هم آمیخته اند

بعدِ تو زندگی من، همه اش خودکشی است

دل سپردن به غزل های غم انگیزِ صفاست 

گوش دادن به صدای نَفسِ چاوشی است 


| یاسرقنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


مال و منال و ثروتم 

جاه و مقام و شوکتم 

علم و کمال و کسوتم 

سارق کاردان من ! 

این همه را گذاشتی 

خواب مرا ربوده ای !!؟ 


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


ای حضرت مرگ اشتباهی شده انگار

ما زنده نبودیم که امروز بمیریم...


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...

مرا ببخش

۰۷
بهمن


مرا ببخش که می خندم از سخن هایت 

که چشم و گوش و لبم ریز ریز می خندد 

مرا ببخش که این خنده ها ارادی نیست 

به آبشار بگویی : نریز ! می خندد..


مرا ببخش که هم عاشق است هم شاعر 

که مانده است در این راه ِ بی برو برگرد 

مرا ببخش که می خواهمت ولی با فقر 

مرا ببخش که می بوسمت ولی با درد


بخاطر دستانت ، شبانه بافتنت 

بخاطر چشمانت ، شبانه دوختنت 

بخاطر همه ی روزهای بی پولی 

مرا ببخش برای طلا فروختنت


بخاطر ِ چندین سال ، جا  نداشتنت 

بخاطر ِ صبرت ،  ادعا نداشتنت 

مرا ببخش که ثروت به من نمی آید 

مرا ببخش برای طلا نداشتنت


مرا ببخش که من یک عقاب در قفسم 

پرنده ی خوشبختت پرنده ای عصبی ست 

مرا ببخش که اشکم امان برید از من 

که خنده ای هم اگر هست خنده ای عصبی ست


زنان ، ستاره ی دنباله دار می خواهند 

مرا ببخش که چیزی در آسمانم نیست 

مرا ببخش که می خواهی و نمی گویی 

مرا ببخش که می خواهم و توانم نیست..


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


تو غارگردی، من غارِ ِ بعدی 

من آستینم تو مار بعدی 


من در نخ تو، تو در نخ او 

سیگار بعدی... سیگار بعدی...


حتی مجال یک بوسه هم نیست 

از یارِ قبلی تا یارِ بعدی


عشق، آن پزشک ِمشهور شهر است

یک جمله دارد : «بیمارِ بعدی!»


یک جمله کافیست تا دل بلرزد 

کاری ندارد با کارِ بعدی 


ای عشق ِ سابق، ای خواب ِ صادق 

شاید قیامت... دیدار بعدی...


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


آنچه از عقل کشیدم دو عدد دندان بود

چند چیز است که باید سَرِ دل هم بکشم

دورم و دورم از آن ساز و صدای نَفَسَت

که برقصم وسطِ خانه و کِل هم بِکِشم

پس طبیعی‌ست که شب‌ها بنشینم یک‌جا

یاد تو باشم و سیگارِ ڪَمِل هم بکشم


دل من، خوش به همین بسته‌ی آبی رنگ است


مثلِ شومینه‌ی برقی وسطِ فصلی سرد

شعله را در بغلِ چوب، نگه داشته‌ای

آن گلی را که برایت، شبِ عقد آوردم

گرچه خشکیده ولی خوب نگه داشته‌ای

روی هر طاقچه و توی هر آن‌چه کمد است

آن‌همه شیشه‌ی مشروب، نگه داشته‌ای


من در آن خانه فقط جنسِ اضافی بودم؟!


دورم و دورم از آن شب که مرا خوابی بود

در سرم بینِ دو افراطیِ عاشق، جنگ است

آه... ای فکرِ عزیزم! برو و صبح بیا

وقت با حوصله و دل، همه با هم تنگ است

پس طبیعی‌ست که شب‌ها بنِشینم یک‌جا...

دل من، خوش به همین بسته‌ی آبی رنگ است


هرچه من را به تو نزدیک کند، دل‌خوشی است...


آن نبودم که نگُنجم به دل و حوصله‌ات

گرچه من شیفته‌ی فلسفه‌بافی بودم

آن نبودم که نباشم، که نخواهم باشم

فکر کردم که به اندازه‌ی کافی بودم

هرچه را داشته ای، خوب نگه داشته‌ای

من در آن خانه فقط جنس اضافی بودم!


که سپردی به خدا کارِ نگهداری را...


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...

عید

۱۵
تیر


این کشور و آن کشور و سی روز مهم نیسـت 

هرجا که تو رؤیت بشوی عید همان جاست


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


بی نیاز است به هر ترجمه و تفسیری

سوره ی اشک که از چشم تو نازل شده است


شک ندارم که به معراج مرا خواهد برد 

آن نمازم که به لبخند تو باطل شده است!


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...